معنی داود فتحعلیبیگی
حل جدول
از بازیگران سریال گذر از رنجها
لغت نامه دهخدا
داود. [وو] (اِخ) رجوع به صلاح الدین داود شود.
داود. [وو] (اِخ) ابن بوزید نیشابوری. رجوع به ابوسلیمان داود... شود.
داود. [وو] (اِخ) ابن نصیرالطائی. رجوع به داود طائی شود.
داود. [وو] (اِخ) ابن صالح. تابعی است.
داود. [وو] (اِخ) ابن یوسف الخطیب. رجوع به الخطیب داود در معجم المطبوعات العربیه شود.
داود. [وو] (اِخ) رجوع به غیاث الدین شود.
داود. [وو] (اِخ) ابن عبداﷲالاودی مکنی به ابوالعلاء. تابعی است.
داود. [وو] (اِخ) ابن حسن بن ابوهاشم داود. از شرفاء مکه است. در حدود قرن دوم هَ. ق. (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 601).
داود. [وو] (اِخ) ابن خلف الاصفهانی مکنی به ابومحمد. جد داودبن علی بن داود فقیه مشهورست. و نیز رجوع به العقد الفرید ج 4 ص 270 شود.
داود. [وو] (اِخ) ابن سلیمان بن داود اصفهانی مکنی به ابوسلیمان محدث است. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 313).
داود. [وو] (اِخ) ابن خالد مکنی به ابوسلیمان. از رواه است.
داود. [وو] (اِخ) ابن علی بن رئیس الرؤساء حمامی. محدث است.
داود. [وو] (اِخ) ابن عمربن سلیمان فارسی. او راست: «کشف البلاغه».
داود. (اِخ) رجوع به شمس الدین... شود.
معادل ابجد
655